جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ امروز
امیرکبیر چه کسی را برای وزارت خارجه میپسندید؟ قتلی در همدان اتفاق افتاده و حکومت قاتل را دستگیر کرد. چون به امیر اطلاع دادند، امیر به میرزا سعید خان میفرمایند: سعید! به حکومت همدان بنویس قاتل را همانجا بکشند. میرزاسعیدخان، قلمدان را بسته، به امیر عرض کرد: اجازه میفرمایید سعید به خانه خود برود و […]
امیرکبیر چه کسی را برای وزارت خارجه میپسندید؟
قتلی در همدان اتفاق افتاده و حکومت قاتل را دستگیر کرد. چون به امیر اطلاع دادند، امیر به میرزا سعید خان میفرمایند: سعید! به حکومت همدان بنویس قاتل را همانجا بکشند. میرزاسعیدخان، قلمدان را بسته، به امیر عرض کرد: اجازه میفرمایید سعید به خانه خود برود و دعاگو باشد؟
میرزا محمدتقیخان فراهانی مشهور به امیرکبیر، نخستین صدراعظم ایران در زمان ناصرالدینشاه قاجار به واسطه مجموعه اصلاحاتی که در دوره قاجار انجام داد و ایستادگیاش در مقابل رفتارهای خلاف، به دست عوامل شاه به قتل رسید. در خاطرات شماری از رجال سیاسی دوره قاجار، اطلاعاتی در سبک حکمرانی امیرکبیر مشهود است و از آن جمله خاطرات ابوالقاسم کسمایی است که به گزینه مطلوب امیرکبیر برای تصدی کرسی وزارت امورخارجه ایران میپردازد.
به گزارش خبرنگار «تابناک»، خاطرات ابوالقاسم کسمایی فرزند محمدصادق معینالتجار از تجار مشهور دوران قاجار با تصحیح ایرج افشار یکی از منابع مهم تاریخی است. اطلاعاتی که در این سرگذشت خفته است، بخشی مربوط به دلالی و تجاری است و بخشی حاوی گوشههایی مربوط به مشروطیت و مهاجرت و نهضت جنگل و طبعا فایدههایی از یک از آنها برگرفتنی است. امیرکبیر چه کسی را برای وزارت خارجه میپسندید؟
در این کتاب نام بسیاری از کاروانسراهای بازرگانی در شهرهای تهران، بابل، استانبول، بادکوبه و قیمت بعضی از اجناس و انواعی از پارچهها و تنباکو و اصطلاحات خاص دفترنویسی قدیم بازاری و نام عدهای از تجار مهم مندرج است.
در واقع این خاطرات از نوع دیگر است. یعنی اگر خاطرات افراد سیاسی غالبا چاپ میشود باید متأسف بود که چرا تاجران بزرگ و دیگر طبقات اجتماع خاطرات خود را نمی نویسند تا مردم بخوانند و از زندگی اجتماعی هم آثاری برجای بماند.
یک نویسنده هم گفته بود که ای کاش زنها هم خاطرات خود را از گفتوگوهای بینابین خود مینوشتند تا وجه دیگری از تاریخ هم که مربوط به نقش زنان است، آشکار میشد. این سخن درستی است و خاطرات ابوالقاسم کسمایی (م ۱۲۹۲ قمری و متوفای بعد از بهمن ۱۳۳۱ شمسی) از این دست است. علاوه بر اینکه او گاه نکاتی را هم که از این و آن شنیده در این خاطرات آورده که در جای خود شیرین است. برای نمونه این خاطره را از امیر کبیر نقل کرده است:
«میرزا سعید خان مؤتمن الملک» در جوانی در دستگاه امیرکبیر یکی از منشیها بود. قتلی در همدان اتفاق افتاده و حکومت قاتل را دستگیر کرد. چون به امیر اطلاع دادند، امیر به میرزا سعید خان میفرمایند: سعید! به حکومت همدان بنویس قاتل را همانجا بکشند.
میرزاسعیدخان، قلمدان را بسته به جیب خود گذاشته، برخاست، به امیر عرض کرد: اجازه میفرمایید سعید به خانه خود برود و دعاگو باشد؟
امیر میفرمایند: مگر نشنیدی چه گفتم و چه دستوری به تو دادم؟
سعید میگوید: شنیدم. قلم سعید حکم قتل نمیتواند بنویسد.
امیر میفرمایند: بسیار خوب، تو حکم قتل ننویس. بنشین کار دیگر دارم.
سعید مینشیند. منشیهای دیگر میآیند. امیر همان دستور را میدهند و منشی مینویسد. امیر امضا و مهر کرده به قاصد میدهد که به همدان برده و به حکومت وقت برساند. قاصد حرکت میکند.
امیر میرزا سعید خان را همراه خود به حضور ناصرالدین شاه میبرد. معرفی و عرض میکند:
سعید باید وزیر خارجه شود. امر فرمایند فرمانش نوشته شود.
شاه میفرماید که چه نظر و مناسبت که یک منشی وزیر شود، آن هم وزیر خارجه؟
امیر عرض میکند: سعید از شوکت و جلال و عظمت سلطنت اعلیحضرت و از سیاست این بنده نترسید ولی از خدا ترسید. عرض کرد حکم اعدام نمی تواند بنویسد. این جوان لیاقت وزارت دارد و جان نثار و خدمتگزار خواهد شد.»
امیرکبیر چه کسی را برای وزارت خارجه میپسندید؟
از قضا میرزا سعید خان انصاری از طرف ناصرالدینشاه به لقب خانی و دبیری مَهامِّ خارجه یا به اصطلاح امروزی به کفالت آن وزارتخانه منصوب شد و در ربیعالثانی ۱۲۶۹ ه.ق. رسماً به وزیر امور خارجه منصوب شد و بعدها لقب مؤتمنالملک یافت.