سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ امروز
در بخشهای اول و دوم مصاحبه خطرنگار، با دکتر ناصر معصومی به موضوعات مختلفی پرداخته شد. وی ابتدا سوابق تحصیلی، علمی و اجرایی خود را در ایران و کانادا توضیح داد و سپس درباره علت گرایش خود به رشته برق صحبت کرد. معصومی همچنین نکتههای درباره جو کلی دانشگاههای ایران و تفاوت آن با خارج از کشور پرداخت و انجام کارهای داوطلبانه در کشورهای پیشرفته را یکی از مهمترین تفاوتها دانست. در ادامه بخش سوم گفتوگو با دکتر ناصر معصومی را از نظر میگذرانید:
** ایرنا: به طور کلی فرآیند جذب و ارتقاء در دانشگاهها در رشتههای مهندسی چقدر قاعدهمند است و به چه میزان مبتنی بر روابط غیر علمی است؟ این روند در طول سالها و دورههای مختلف آموزش عالی چگونه بوده است؟
** معصومی : جذب هیات علمی در دانشگاههای ایران فرآیند خاص خود را دارد که باید طی شود اما در این فرآیند فرد حتماً باید بتواند خود را خوب معرفی کند و حتی اگر به مدیر گروه مراجعه کند و بخواهد خود و توانمندیهای خود را به اساتید بشناساند هیچ مانعی نیست زیرا باعث قضاوت دقیقتر اساتید میشود. در اینجا ما دو نوع توصیه داریم؛ یک توصیه علمی و منطقی است که ایرادی ندارد و اصلاً جزء مقررات است که فرد را باید سه نفر از اساتید توصیه کرده باشند.
اما یک توصیه هم داریم که باعث میشود که ملاکها و معیارهای ارزیابی کمتر دیده شود که این اشکال دارد. این موضوع که افرادی بر اساس روابط غیرعلمی و توصیههای خارج از چارچوبهای معین عضو هیات علمی میشوند چیزی است که نه کسی میتواند آن را رد کند نه کسی میتواند اثبات کند. در برخی مقاطع زمانی اینگونه بوده که تعداد افرادی که خارج از چارچوب وارد دانشگاه شدند، افزایش پیدا کرده است. به طور کلی در فرهنگ ما این روابط خارج از قاعده در جریان است اما مثلاً در دانشکده فنی تهران ضوابط آکادمیک در حد مطلوب رعایت شده است و البته نه به صورت صددرصد.
نکته دیگر هم این است باید ببینیم دانشگاهها در سبد انتخاب خود چه دارند. یعنی در شرایط اقتصادی، سیاسی، کاری، مدیریتی و… کشور اصلاً فرض کنیم هیچ کار خارج از مقرراتی رخ نمیدهد اما باید دید چه حق انتخابهایی داریم. من راجع به همه رشتهها قضاوت نمیکنم اما در همین رشته برق انتخابهای ما برای جذب هیأت علمی بسیار محدود شده است و مراجعین که بسیار ممتاز از دیگران باشند نداریم. یعنی ما کسانی را جذب میکنیم به صورت نسبی و با توجه به بضاعت و مراجعان ما خوب و بهترین انتخاب هستند. در ضمن چند نفر از کسانی که جذب هیأت علمی دانشکده برق دانشگاه تهران شدند بعد از چند وقت کار کردن از اینجا رفتهاند! اینها هم آسیبهای جدی است. این مسائل بیشتر به خارج از دانشگاه برمیگردد و البته بخشی هم به وضعیت دانشگاه برمیگردد؛ استادی که میآید نمیداند کی اتاق میگیرد، چه امکاناتی دارد و… وقتی هم وضعیت را با خارج از دانشگاه مقایسه میکند خود را در سختی میبیند و اینجا را ترک میکند.
در ایران اولین مراجعه فرد متقاضی برای هیأت علمی شدن به وزارت علوم است و از آنجا به دانشگاهها و بعد به دانشکدهها و بعد به گروهها ارجاع میشود اما در غرب عضو هیأت علمی شدن اینگونه نیست. دانشگاهها کاملاً مستقل هستند به طوری که شهریهها، دیسپلینها، حقوقها و… متفاوت است. دانشگاهها در آنجا اختیارات بیشتری دارند اما به شدت هم قانونگرا هستند و همه موظف هستند قوانین را رعایت کنند. در غرب افراد برای هیئت علمی شدن مستقیماً به دانشگاه موردنظر خود مراجعه میکنند.
** ایرنا: یکی از شاخصهای مهم به خصوص در دانشکدههای فنی نوشتن مقاله و انتشار آنهاست. بعضاً مشاهده میشود که تعداد مقالهها را با عنوان تولید علم مطرح میکنند. نظر شما در این باره چیست؟
** معصومی : در بحث مقالاتی که اعضای هیأت علمی میدهند اول فرض را بگذاریم که ما از مقاله به عنوان مقاله –نظریه و کشف یک پدیده- صحبت میکنیم و نه از این منظر که با کیفیت است یا نیست. مقاله یعنی گزارش نتایج علمی، کشف پدیدهها، دستاوردهای فناوری، یافتههای جدید انسان و هر جامعهای که بتواند این اطلاعات و گزارشها را ارائه بدهد و توسط افراد علمی دیگر کشورها مورد ارزیابی و نقد قرار بگیرد و تبدیل به یک مقاله شود، آیا برای یک جامعه فیالنفسه ارزش هست یا نه؟ یعنی جامعه به سطحی رسیده که ابزار، امکانات و شرایط کافی را برای تولید علم و ارائه مقاله را دارد. نمیشود دانشجوی نخبه، استاد زبده، امکانات کشف و برررسی پدیدهها در یک کشوری نباشد اما نظریههای جدیدی بدهد که در دنیا مورد پذیرش قرار بگیرد و نور تولید علم آن به جوامع دیگر بشری برسد. اما اگر شد خیلی خوب است و با هیچ یک از آموزههای دینی و اخلاقی ما تناقض ندارد. تولید علم برای یک کشور ارزش معنوی و بینالمللی میآورد و نشان از این دارد که بقیه بخشهای جامعه هم پیشرفته است.
اشکال در کشور ما از آنجایی شروع میشود که آن چیزی که ما مقاله مینامیم با تعاریفی که کردم تفاوت دارد؛ یعنی مقاله باید یافته جدید علمی باشد اما عمده مقالات ما ارائه چیزهای به دردنخور است و برای اینکه منافع مادی برای دانشگاه میآورد ارائه میشود و به یک معنایی مقاله را از هویت اصیل خود به منفعتطلبی تبدیل میکند. در مقالات این چنینی ضعفهای جدی وجود دارد؛ اول اینکه اصالت علمی ندارد و یک سری گزارشهای عددی است و کمکی به بشر نمیکند دوم اینکه خطای انسانی وجود دارد و به همین دلیل ممکن است این مقالات بررسی و پذیرفته هم شوند و سوم اینکه اساساً چیزی که در این مقالات گزارش شده ممکن است به نظر جدید بیاید اما قابل اجرا و استفاده نباشد و به درد نخورد.
بخشی از تولیدات علمی ما این آسیبها را دارند اما آمار این را که اینها چند درصد از مقالات ما را شامل میشوند، باید توسط گروههای تخصصی بررسی شود. در سالهای اخیر تعداد مقالات ما کاهش پیدا کرده و بعد از آن حرف از رکود علمی در جامعه زده شد اما باید دید که ما دچار رکود علمی در جامعه بودیم یا اینکه دچار آن شدیم. باید از این منظر هم نگاه کنیم که تعداد بالای مقالاتی که محتوای به دردبخوری نداشته باشد فایدهای برای کشور داشته یا نه؟ نقد من این است که چند درصد از مقالات تولیدی ما به درد کشور خورده است؟
یک سمت قضیه این است که ما باید بها و ارزش قائل باشیم برای تولیدات علمی اساتید اما سمت دیگر هم این است که باید ببینیم میزان سهم و ارزشی که به آن میدهیم در مقام مقایسه با سایر ویژگیهایی که یک استاد باید داشته باشد تناسب دارد یا نه؟ اگر یک استاد ۱۰۰ میلیارد پروژه بیاورد برای دانشگاه امتیازی که برای این موضوع میگیرد بیشتر از یک میزان ثابتی نمیشود اما اگر هزار تا مقاله ثبت کند امتیاز آن سقف ندارد!
البته نباید کسانی هم بیایند و کلاً بگویند مقاله دادن هیچ ارزشی ندارد. مقاله خیلی خوب و خوب قدرت تحقیقاتی و فعالیت ذهنی را نشان میدهد و این فیالنفسه خوب است. زیرا باعث میشود نویسنده این مقاله بتواند سایر چیزها را هم خوب و زود تحلیل کند. اگر کسی مقالهای بنویسد و به دردجامعه هم نخورد اما اگر در جایی مشغول شود از آنجایی که ذهن او یادگرفته است که خوب فکر کند، به درد خواهد خورد. از سوی دیگر باید توجه داشت که نظریهپردازی مقدم بر عملیاتی کردن است و از این منظر هم ما احتیاج داریم که از طریق مقاله تولید علم کنیم تا در آینده بتوانیم آنها را عملیاتی کنیم.
دانشگاهی که یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان برای مقاله به استاد پول میدهد نباید انتظار داشته باشد که از کیفیت بالایی برخوردار باشد؛ این پول هزینه دو خط از یک مقاله هم نیست! از سوی دیگر مقاله دادن معیار ارتقای علمی میشود و به همین دلیل در سال کلی مقاله داده میشود و کلی هزینه میشود، کسی نمیپرسد که این هزینهها به چه درد کشور خورد؟
از مهمترین نقدها به وضعیت فعلی این است که ما ارائه مقاله را شرط ارتقاء اساتید و یکی از معیارها برای افزایش حقوق مادی آنها کردهایم که از این منظر آسیبهای زیادی به دانشگاه ما وارد میکند.
**ایرنا: به عنوان سوال آخر، یکی از مسائل مهم و باز هم به خصوص در رشتههای مهندسی بحث ارتباط با صنعت است. به نظر شما وضعیت مناسب میان دانشگاه و صنعت چگونه باید باشد و اکنون چگونه است؟ وضعیت پایاننامهها از این منظر چگونه است؟
** معصومی : بحث ارتباط با صنعت خودش به عنوان یک سوال یا اگر تبدیل به ۱۰ سوال شود، هر تک سوال آن یک بحث مفصل و طولانی است.
در طول ۴۰ سال اخیر اتفاقات بسیار خوبی افتاده است همین که ادبیات، تفکر و انگیزه اینکه دانشگاه ما باید ارتباط با صنعت و جامعه داشته باشد به وجود آمده است. یعنی دانشگاهها در پاسخ به نیازها، رفع چالشها و معضلات جامعه و نشان دادن افقهای پیشرفت، خلق ارزش و ثروت و تربیت نیروی انسانی برای این کارها باید نقش موثر داشته باشند؛ این یک تعبیر دیگری برای ارتباط دانشگاه با صنعت و جامعه است. از زمان انقلاب تاکنون این سوالها مطرح میشود که خود این خوب و ارزشمند است.
یک وقت هست به یک کاری توجه داریم اما پیشرفت نکردیم و یک زمانی اصلاً توجه نداریم. همین که توجه داریم با اینکه خوب عمل نکردیم خودش ارزشمند است و جای قدردانی دارد. از افتخارات این انقلاب این بوده است که این نگاه را به آحاد مردم جامعه در همه بخشها آورده است یعنی یکی از مطالبهها همواره این بوده که ما باید کاری برای خودمان انجام دهیم. یعنی صنعتگر باید متکی به خود و ظرفیتهای درونی باشد، کشاورز باید اینگونه باشد و دانشگاهها هم همینطور؛ همه بخشهای مختلف باید نیازهای خود و جامعه را برطرف کنند.
در این بازه ۴۰ ساله ما رشد و پیشرفت بسیاری داشتیم. دانشگاهها، دانش ، جمعیت دانشجو و استاد ما گسترش پیدا کرده و بخشهای زیادی از صنعت، دولت و اقتصاد ما به دست فارغالتحصیلان خود ما دارد اداره میشود. شرکتهای متعددی که در کشور ایجاد و بزرگ شدهاند توسط فارغالتحصیلان دانشگاه و با توجه به همین امر ارتباط با صنعت و جامعه بوده است. پارکهای علم و فناوری، مراکز رشد، مراکز کارآفرینی و… که ایجاد شده همه حاکی از این تحول هستند.
در دانشگاهها آییننامههای ترفیعی و ارتقاء در این راستا تغییراتی – نه البته کافی- پیدا کردهاند، جلسات متعدد که بین دانشگاهیان و مسئولان و وزارتخانههای مختلف برگزار میشود باز هم در جهت ارتباط دانشگاه با صنعت و جامعه است. مدیران ارشد کشور، مقام معظم رهبری، روسای جمهورها و بخشی از ورزا بر این تاکید داشتند و همه اینها حاکی از یک تحول عظیم در این راستاست که ما به این سمت رفتیم که دانشگاهها بتوانند به صورتهای مختلف، در قالب پارکهای علم و فناوری، شرکتها کوچک، متوسط و بزرگ، تربیت مدیران و… نیازهای بخشهای مختلف جامعه را برطرف کنند.
از سوی دیگر باید ببینیم این مقدار از تحرک و فعالیت کافی بوده است؟ اگر ناکافی است ضعفها خیلی جدی است یا خیلی کم است؟ نظر من این است که ما ضعفهای بسیار جدیای داریم.
وقتی ما میگوییم ارتباط دانشگاه با جامعه یا صنعت، تعریف ما از دانشگاه چیست و تعریف ما صنعت و جامعه چیست. آیا اساساً دانشگاهی که میگوییم یعنی کدام ظرفیتها، قوانین، مقررات، استاد و دانشجو، زیرساختها و…؟ یک سمت پل بر روی دانشگاه است اما تکیهگاه دانشگاه چیست؟ کدام قوانین ومقررات، تربیتهای فرهنگی، دانشجویان، بودجهها، مراکز تحقیقاتی و آزمایشگاهی و… تکیهگاه ماست؟ سمت دانشگاه یک باتلاق است و پل مطلوب ما بین دانشگاه و جامعه یا صنعت از یکطرف روی این باتلاق است.
سمت دیگر پل را ببینیم. کدام صنعت؟ در طول این ۴۰ سال کدام صنعت مدنظر ماست که تشنه تحقیقات دانشگاهی است؟ کدام صنعت حیات آن وابسته به تحقیقات دانشگاهی است که اگر دانشگاه تعطیل شود تعطیل میشود و آسیبهای جدی میبیند؟ بخشی از صنعت ما شرکتهای کوچک هستند، بخشی متوسط و بخشی بزرگ. شرکتهای کوچک ما که باید زاییده دانشگاه باشند. چقدر ما شرکتهای کوچکی داریم که با فوت کردن از بین نمیروند؟! در طول این سالها چقدر شرکتها ماندگار شدند و چقدر از بین رفتند؟ شرکتهای متوسط و بزرگ چقد داریم؟ ما جمعیت میلیونی دانشگاهی داریم در مقام مقایسه با این جمعیت ما چقدر شرکتهای بزرگ داریم که طالب تحقیقات دانشگاهی باشد؟ پس در سمت صنعت ما یک باتلاق داریم.
چقدر از جامعه ما محتاج اساتید علوم انسانی در حوزه توسعه فرهنگ و ادبیات، علوم سیاسی، اقتصاد و… است؟ چقدر موسسات ما به دانشگاه پول میدهند تا در زمینه هایی مانند اعتیاد، فقر، طلاق و… تحقیق کنند و نتیجه آن را مورد استفاده قرار بدهند؟ و از سمت دیگر اساتید ما تجربه کنند و یاد بگیرند که چگونه کار کنند. چقدر کسانی که پول دادند و دانشگاهها تحقیق کردند از گزارشها دانشگاهیان استفاده کردند و سعی کردند آن را عملیاتی کنند؟ پس ما یک باتلاق هم در جامعه داریم.
پس چیزی که ما میگوییم به عنوان ارتباط بین دانشگاه با جامعه یا صنعت، در واقع پل میان دو باتلاق است.
من استاد تمام دانشگاه هستم و اطلاعاتم از صنعت کم نیست و از این جهت من قائلم اصلاً ما نمیتوانیم پلی بین دانشگاه و صنعت بزنیم و ابتدا باید باتلاقهای طرفین را درست کنیم!
ورودیهای ما در دانشگاهها دانشآموزانی هستند که در طول تحصیل همه خلاقیتهای آنها کشته شده و بر اساس سیستمی که مبتنی بر حفظ کردن است، تربیت شدهاند. چند کشور دنیا میشناسید که مدارس آنها اینگونه باشند؟ دانشآموزی که بدون اینکه کار داوطلبانهای انجام داده باشد و از اول ابتدایی فقط به او کنکور دادن یاد دادهاند به دانشگاه میآید، چگونه میتواند یک دانشجوی فعال و خلاق شود؟ در کشورهای پیشرفته به دانشجویان یاد میدهند که چگونه درس همان زندگی است و چیزی است که ما هر روز با آن سروکار داریم در حالی که در ایران درس معادل مدرک تلقی میشود. این مدارس زیرساخت دانشگاهها هشتند ما باید زیرساختهای خود را درست کنیم هم در دانشگاه، هم در جامعه و هم در صنعت.
**۹۲۲۱** ۱۶۰۱
انتهای پیام /*