از علاقه مندان به فعالیت در حوزه های مختلف خبری دعوت به همکاری می نماید

کد خبر : 87468

35 بازدید

به گزارش خبرنگار خطرنگار، هنر و حکمت غبار زمان نمی گیرد. خاک گرفته ترین تندیس‌ها و کهنه ترین حکمت‌ها و فراموش شده ترین متن‌ها و رساله‌ها اگر برخوردار از به قول حافظ «آن» باشند، نوبت رستاخیزشان دوباره در دوره ای از تاریخ سر می رسد. «آنِ» حافظی مدنظرم در اینجا، پرداختن به پرسش های بنیادین […]

به گزارش خبرنگار خطرنگار، هنر و حکمت غبار زمان نمی گیرد. خاک گرفته ترین تندیس‌ها و کهنه ترین حکمت‌ها و فراموش شده ترین متن‌ها و رساله‌ها اگر برخوردار از به قول حافظ «آن» باشند، نوبت رستاخیزشان دوباره در دوره ای از تاریخ سر می رسد. «آنِ» حافظی مدنظرم در اینجا، پرداختن به پرسش های بنیادین زندگی است.
تا آدمی هست برخی پرسش‌ها زنده اند و تا آثاری معطوف به این پرسش‌ها باشند به حکم دوام آن دلمشغولی‌ها، آن آثار هم محو نمی شوند. هر چند که این رساله‌ها در دوره‌هایی از تاریخ، از نگاه‌ها دور بمانند و خاموش شوند.
رساله مختصر «گفتار در بندگیِ خودخواسته» اِتیین دو لا بوئِسی، جوان فرانسوی قرن شانزدهم میلادی از این دسته است. جوانی که در اوج شکفتگی و جوانی، در سی و سه سالگی فوت می کند. برای بوئسی جوان در سن کم بیست سالگی را این پرسش بزرگ درگیر کرده است که چرا آدمیان خودخواسته به غلامی و بندگی تن می دهند و جبَاریت جبار را گستاخ و بی پروا می کنند؟ جبار نامی است که در یونان باستان به کسانی داده می شد که از راهی ناسازگار با قانون و اغلب به دنبال بَر پاشدن جنگی به قدرت می رسیدند.
پیش از آنکه در دوران مدرن علوم، تخصصی و شاخه شاخه شوند، پرسش سبب سوز او هم در حوزه امروز فلسفه سیاسی قرار می گیرد و هم انسان شناسی و هم جامعه شناسی سیاسی. درد و دریغ و حیرت این جوان فرهیخته آن است که چرا هزاران هزار تن انسانِ آزاده به پذیرش و قبولِ خود سر تسلیم و بندگی به یک جبار می سپارند؟ در این میانه چه رخ می دهد که رذیلت بندگی شایع می شود و فضیلت و قیمت آزادگی محو و ارزان می گردد؟
پیشفرض بوئسی جوان این است که جباریت سوار بر موج بندگی خودخواسته آدمیان شکل می گیرد و اگر پذیرش خودخواسته ای مبنی بر ذلت و غلامی نباشد، جباریتی هم نخواهد بود. چیزیکه مولانا هم متذکر می شود که از زیادی مدح ها، نفسی فرعون می شود و اگر مدح نباشد و نفس را باد تمجیدها نگیرد، فرعونیت هم منتفی خواهد بود. «نفس از بَس مدح ها فرعون شد/ کُن ذلیل النفس هونا لا تسد». این گزاره اصلی ترین مبنای نظری رساله است. چیزی که بوئسی آن را در قالب نامه ای خطاب به دوست خود، «لونگا» نوشته است.
لاله قدکپور مترجم کتاب در پیشگفتار خود معترف است که تا قبل از این کتاب دست به ترجمه نبرده بوده است. اما یافتن متن فرانسوی این رساله و پیشنهاد یک دوست او را به برگردان فارسی آن تحریک و تشویق می کند. از قضا کتاب یکبار در سال ۱۳۷۸ توسط علی معنوی به فارسی برگردانده و منتشر شده بوده است، اما ترجمه از نسخه انگلیسی متن بوده است.
قدکپور گمان می کند که ترجمه از اصل فرانسوی این رساله کوتاه بوئسی در نقد بندگی و جباریت، بهتر از نسخه ترجمه انگلیسی می تواند ویژگی‌های فاخر زبانی متن نخستین را بازبنماید. از این رو توسط نشر گمان و در سری مجموعه ترجمه‌های «فلسفه هنر زندگی» خشایار دیهیمی و به مدد او، به انتشار ترجمه ای تازه از این رساله مباردت می کند.
به رغم اعتراف صادقانه مترجم در پیشگفتار، او از پسِ ترجمه ای روان، بلیغ، فاخر و شسته رُفته به نحو بسیار تحسین برانگیزی بر آمده است. طوری که ویژگی‌ها و آراستگی‌های ادیبانه متن به حدّیست که فارغ از محتوی، خواننده از خواندن متن لذت ادبی و بلاغی می برد. البته این ادعا جدای از میزان مطابقت ترجمه با متن نخستین فرانسوی است که در اختیار، فرصت و صلاحیت بررسی من نیست. تایید و تحسین ترجمه بیشتر از نظر ابعاد مستقل فارسی متن به عنوان اثری ممتاز و ادبی است.
اما به نقد و معرفی محتوایی رساله بپردازیم که فارغ از امتیازات ادبی و صوری آن است. همانطور که اشاره شد، بنیان متن بر پیشفرض شگل گیری جباریت در بستر بندگی خودخواسته و زیردستان خوکرده به یوغ و اسارت و اطاعت است.
بوئسی مسلط بر انبوهی اساطیر و مثال‌های تاریخی در عین جوانی، ایده خود را آرام آرام و البته خطابه وار پیش می برد. از نظر او کوره جباریت با هیزم بندگی خودخواسته مدام و تصاعدی گُر می گیرد. راه مقابله و توقف این بیدادگری شرمسارانه از نظر او نافرمانبری است.
بوئسی بارها حیرت، شکایت، طعن و تندی خود را از این ابراز می کند که چرا آدمیان به رغم سرشت آزادپسند خود در طول تاریخ تن به غلامی داده اند و این گوهر خود را لگدکوب جباران کرده اند. همین حیرت و طعن، مبنای اصلی ترین تبیین نویسنده است.که چرا میل کهنه به بندگی چنان ریشه می دواند که حتی عشق به آزادی غیرطبیعی می شود؟ چرا که از نظر بوئسی پیش از برخی فلسفه ورزی‌های سیاسی مدرن، سرشت نخستین و طبیعت دست نخوره و اولیه انسان، آزادی گزینی است.
چیزیکه حتی در حیوانات هم هست و آنها هم رهایی و آزادی را به دربند بودن و بندگی ترجیح می دهند. چیزی که عین تذکر شماتت آمیز اقبال لاهوری در قرن بیستم میلادی است که در دیدگاه او هم غلامی و بندگی از زدالت بارترین صفات انسانی است.
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد
گوهری داشت ولی نذر قُباد و جم کرد
یعنی از خوی غلامی ز سگان خوارتر است
من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد!
نخستین تبیین بوئسی از علت این وضعیت افسوس بار انسانی، ارجاع به همین طبیعتِ اولیه آزادیگرای انسانی است که فراموش و خاموش نمی شود مگر به سمّ عادت و تأثیر تربیت سیاسی.
تمثیل و تلمیح بوئسی در اینجا مهرداد ششم شاه کشور پونتوس در حدود صد سال قبل از میلاد است که زهر ناچیزی گاه گاه می خورد تا اندک اندک بدنش به آن عادت کند. بوئسی هم عادت به زهر بندگی را عامل غبارگرفتگی فطرتِ آزادپسند انسانی می داند. دیگر نکته او ذیل این مطلب تاثیر تربیت و سیاست های غلام پرور جباران است.
به قول او بافته طبیعت، به قیچی تربیت بُریده می شود! دومین تبیین بوئسی از وضعیت این است که عادت به بندگی، موجب سست نهادی آدمی می گردد. او در اینجا استنادی به کِسنوفون سردار یونایی می کند که «جباران قدرت خود را پابرجا نمی دانند، مگر زمانی که دیگر هیچ کسی در پیرامونشان نام انسان را نیرزد!» تبیین اینجای بوئسی بسیار نزدیک به عبارت و اشاره قرآنی به سیاست استخفافی فرعون می شود که « فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ. پس قومش را از راه به در برد، آنگاه از او پیروی کردند .سوره زخرف،آیه ۵۴»
مثالهای تاریخی بوئسی در اینجا، اشاره به رفتار کوروش با مردم لیدیه مبنی بر رواج عشرتکده‌ها و قمارخانه‌ها برای جلوگیری از شورش در بین شان و سفره گستری و ریخت و پاش جباران رومی برای مردمان شکم پرست در جهت فریفتن و تطمیع شان است. دیگر تاکتیک جباران در سیاست سست بنیاد کردن مردم از نظر بوئسی جوان، سپرساختن از دین و آیین برای خود و مایه گذاشتن از ایزد در جهت تدوام جباریت است.
نویسنده رساله در تشریح یکایک این موارد، انبوهی شاهد و مثال تاریخی را با زبانی فاخر و ادبی ضمیمه می کند. اینقدر که خواننده امروزین حیرت می کند که یک جوان بیست ساله چگونه چنین اشرافی به منابع تاریخی، ادبی و اساطیری دارد؟
بوئسی تا اینجای کار نکته‌های خود را بیانگر علت بندگی خودخواسته مردمانی به قول خودش فرودست و نافرهیخته می داند. از نظر او بندگی مردمان فرهیخته و فاضل و نخبه اما، از سنخی دیگر و کلید و اهرم سلطه جباریت است. بندگی مردمان عادی اساسِ جباریت نیست، بلکه به تحلیل اتیین دولا بوئسی چند تن معدود و نخبه جبار را بر جا نگاه می دارند.
انگیزه این چند تن نیز از نظر او آزمندی، حرص و قدرت طلبی آنان است که گمان می کنند با نزدیک شدن به هرم قدرت، از مزایای قدرت نفع و سهمی می برند تا به قول بوئسی «در سایه جبار بزرگ خود جبارکی شوند» اما او آنان را گوشزد می کند و انذار می دهد که سرگذشت اندوهبار کاسه لیسان اطراف قدرتمندان را در تاریخ به دیده دقت و عبرت بنگرند. آنانی که یا توسط قدرت در نهایت حذف می شوند. که به قول بوئسی هیچ چیز دوستی ارباب بد را بیمه نمی کند. یا اگر جان به در ببرند و حذف نشوند، توسط جانشینان به حسابشان رسیدگی خواهد شد. جانشینانی که اگر باز بیدادگر باشند، پیشاپیش غلامان و مطیعانِ خود را خواهند داشت. اگر هم دادگر باشند، روزی به حساب کارگزاران بیدادگر سابق می رسند.
پایان رساله مختصر، ادبیانه و گلایه آمیز بوئسی دعا و نیایش خطاب به پروردگار است. وصفی از عاقبت و کینه عمومی نسبت به بیدادگران و جباران و در نهایت هم شرح ناسازگاری جباریت با رحم و کرامت بی پایان الهی است. بوئسی اینگونه رساله را در دعایی کیفرخواست گونه، خطاب به خداوند پایان می برد که: «بادا که در آن سوی دیگر هم برای جباران و همدستانشان عذاب ویژه ای کنار گذاشته باشد.»
لحن و ادبیات اتیین دولا بوئسی در رساله «گفتار در بندگیِ خودخواسته» جاهایی پسندیده نیست. خطاب به مردمی که از نظر او شایسته توبیخ و توپ و تشراند، از موضعی بالا به پایین است. البته چنین لحنی با کلیت کتاب که نه رساله ای آکادمیک به ادبیات امروزی، بلکه با نامه و رساله ای خطابه وار و ادبیانه در قرن شانزدهم میلادی است، متناسب است.
سبک خطابی کتاب حتی در تحلیل های سیاسی هم تاثیر می گذارد و گاهی بیش از آنکه علت‌ها و تبیین‌ها موشکافی شود، به ذکر شاهد و استناد تاریخی و خطابه وار پرداخته می شود. آنقدر که گاهی کارکرد فلسفه سیاسی کتاب را در قیاس با اندیشه‌های مفصل امروزین به حد متنی که صرفا ارزش ادبی دارد، تقلیل می دهد. از همین روست که در مطالعه گفتار در بندگی خودخواسته نباید انتظار تحلیل‌های فلسفه سیاسی از سنخ امروز را داشت.
بلکه باید ضمن لذت از وجه ادبی متن و مرور استنادات پرشمار تاریخی اساطیری، به نظاره و خوانش متنی قرن شانزدهمی از جوانی بیست ساله نشست و سطح دستاوردها و اندیشه های سیاسی یک اندیشمند جوان آن دوران را مرور کرد. در ضمن آن می توان گفتار بندگی و شاهی، غلامی و جباریت را در افق زمانه معاصر بازتعریف کرد و مصادیق و اشکال امروزین آن را به تحلیل و ارزیابی بررسی نمود.
معرفی و نقد از علی سلطانی
فراهنگ**۹۲۲۲**۳۰۰۹

انتهای پیام /*


فرهنگی


نقد کتاب


بوئسی

نظرات بسته شده است.