از علاقه مندان به فعالیت در حوزه های مختلف خبری دعوت به همکاری می نماید

کد خبر : 100348

130 بازدید

اظهارات شنیدنی سارق بانک ملی: مردم به من میگفتن رابین‌هود از بانک سپه هم سرقت کردم اما همه را به نیازمندان دادم/فائزه هاشمی برای ملاقات با ما به ترکیه آمد در کیفرخواست آمده؛ سرقت مسلحانه! ما حتی یک چاقو هم همراه‌مان نبود! آرمین سارق اصلی صندوق امانات بانک ملی در گفتگو با اعتماد: نزدیک ۱۴، […]

اظهارات شنیدنی سارق بانک ملی: مردم به من میگفتن رابین‌هود

از بانک سپه هم سرقت کردم اما همه را به نیازمندان دادم/فائزه هاشمی برای ملاقات با ما به ترکیه آمد

در کیفرخواست آمده؛ سرقت مسلحانه! ما حتی یک چاقو هم همراه‌مان نبود!

آرمین سارق اصلی صندوق امانات بانک ملی در گفتگو با اعتماد: نزدیک ۱۴، ۱۵ میلیارد تومان بدهی داشتم. طلبکارها جلوی خانه می‌آمدند و تهدیدم می‌کردند. هر روز هم به بدهی‌هایم اضافه می‌شد.

 دوستانم به شوخی و خنده به من گفتند؛ اگر می‌خواهی بدهی‌ات را پرداخت کنی، بهتر است بانک بزنی! فکر سرقت از بانک سپه شعبه مرکزی قائمشهر با این صحبت‌ها شروع شد.

 خانه مادربزرگ دوستم پشت همین بانک بود.ما خیلی راحت وارد بانک شدیم تا برسیم به قسمت خزانه هیچ دری قفل نبود.تعطیلات بود و ما حدودا دو، سه روز داخل بانک سپه بودیم. در این مدت، هیچ کس وارد بانک نشد. حتی از در پشتی بانک برای خودمان پیتزا سفارش دادیم.

 بعد هم به راحتی از بانک خارج شدیم، اما حساب‌های‌مان درست از آب درنیامد و فقط ۷۰۰ میلیون تومان داخل خزانه بود.  کل ۷۰۰ میلیون تومان را به فقرا و افراد نیازمند کمک کردیم.

 در جریان سرقت بانک سپه، ما اصلا به آن ۷۰۰ میلیون تومان دست نزدیم و فقط بین خانواده‌های فقیر و آنهایی که حتی شام نداشتند بخورند، تقسیم کردیم، اما بعد که ما را دستگیر کردند، ۷۰۰ میلیون تومان از جیب خودمان به عنوان رد مال پرداخت کردیم.

 برای همین در سال ۱۴۰۰، مردم در بسیاری از سایت‌های خبری مازندران زیر پست‌ها کامنت گذاشته بودند؛ رابین هود… .

 بار دیگر دو روز عید فطر داخل بانک تجارت بودیم، اما هر کاری کردیم در خزانه باز نشد. کار را رها کردیم و رفتیم، بدون هیچ سرقتی.

 قصدم بانک ملی شعبه نیاوران بود، اما چون مسیرش دور بود و وسیله نداشتیم از سرقت آن صرف‌نظر کردیم. رفتیم سراغ بانک ملی شعبه دانشگاه تهران. من و پسرخاله‌ام داخل بانک رفتیم و برادرانم مقابل ساختمان بانک ملی در خیابان ‌وصال کشیک می‌دادند تا اگر کسی آمد به ما اطلاع دهند.

 به نگهبان گفتم؛ دوست عزیز خانه ما خیابان پشتی بانک است. شب‌ها صدای موزیک ما را اذیت می‌کند. نگهبانی که شب‌ها داخل بانک است، نمی‌داند این صدای موزیک از کدام خانه است؟ نگهبان بانک ملی به من گفت؛ ‌ای بابا، چه دل خوشی داری! بانک، نگهبان دارد؟! بانک، سرایدار دارد؟! اینجا هیچ کس شب‌ها نمی‌ماند. شب‌ها بانک را پلمب می‌کنیم و می‌رویم.

 تا زمانی که جلوی در صندوق امانات برسیم هیچ دری قفل نبود و نیاز به تخریب نداشت. ما ۱۷۰ فقره از صندوق‌های امانات بانک ملی را با ضربه چکش باز کردیم و دو کوله‌ای که همراه‌مان بود را پر کردیم.  اتاق مانیتورینگ را پیدا و تمام هاردها را خارج کردیم و با خود بردیم.

 چهارده، پانزده ساعت در بانک ملی بودیم. حدود ساعت ۶ صبح کارمان تمام شده بود. خیابان انقلاب را به خاطر نماز جمعه بسته بودند. تصمیم گرفتیم، بخوابیم. خوابیدیم تا ۲ ظهر!

 از همان دری که وارد شده بودیم، خارج شدیم. حتی موقع خروج از در پارکینگ، یک قفل کتابی به در زدم تا کسی شک نکند و بعد از ما نتواند وارد بانک شود.

 ترکیه بودیم که بازپرس پرونده با من تماس گرفت و گفت؛ پدر، برادر همسر و برادرانت را بازداشت کردند و شما هم باید به ایران برگردید. اصلا ما خودمان قصد ماندن نداشتیم!

 سازمان حقوق بشر به ما گفت؛ شما نباید به ایران برگردید، اما نمی‌توانستیم. عزیزان‌مان در ایران بازداشت بودند و وجدانم قبولم نمی‌کرد که ترکیه بمانم.

 فائزه هاشمی برای ملاقات و مصاحبه با ما به ترکیه آمد با این عنوان که دفترچه خاطرات آقای هاشمی‌رفسنجانی داخل صندوق امانات بوده است. در صورتی که چنین چیزی داخل صندوق امانات بانک ملی شعبه دانشگاه نبود.

 من و پسرخاله‌ام که متهمان ردیف اول و دوم پرونده هستیم با اتهام افساد فی الارض مواجه شدیم. در کیفرخواست آمده؛ سرقت مسلحانه! ما حتی یک چاقو هم همراه‌مان نبود و اگر با ماموران مواجه می‌شدیم، قطعا فرار می‌کردیم.

نظرات بسته شده است.