از علاقه مندان به فعالیت در حوزه های مختلف خبری دعوت به همکاری می نماید

کد خبر : 100051

129 بازدید

دکتر نجفی در سمینار «داوری در ترازوی داوری»: استاد داوری در نیم قرن اخیر جزو برجسته‌ترین کسانی هست که در اندیشه معاصر اثر گذاشتند به‌گزارش خطرنگار، دکتر موسی نجفی، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در نشست «داوری در ترازوی داوری» که ششم خردادماه ۴۰۲ در تالار تمدن پژوهشگاه برگزار شد، با تبریک دهه […]

دکتر نجفی در سمینار «داوری در ترازوی داوری»:
استاد داوری در نیم قرن اخیر جزو برجسته‌ترین کسانی هست که در اندیشه معاصر اثر گذاشتند

به‌گزارش خطرنگار، دکتر موسی نجفی، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در نشست «داوری در ترازوی داوری» که ششم خردادماه ۴۰۲ در تالار تمدن پژوهشگاه برگزار شد، با تبریک دهه کرامت و خوش‌آمدگویی به میهمانان حاضر، گفت: از برگزار کنندگان مراسم مخصوصاً دکتر میری تشکر می‌کنم و خدا را شکر کار برگزاری نشست هم به‌خوبی جلو رفت و مطالب خوب و مفیدی هم گردآوری شد. بنده تمایل نداشتم به‌عنوان اولین نفر در این مراسم سخنرانی کنم اما به‌رسم میزبانی و خوش‌آمدگویی به میهمانان گرامی و دوستان و شاگردان استاد داوری در خدمت شما گرامیان هستم.
دکتر نجفی بحث خود را با موضوع «تناسب در دو حوزۀ تمدنی اسلام و غرب (نسبت گذشته با آینده برای فهم وضعیت امروز ما و نقدی بر بیعالم شدن جوامع غیر غربی)» آغاز و به خاطرات و تجربه زیسته خود با دکتر داوری اشاره کرد.
دکتر نجفی گفت: تجلیل از بزرگان سنت حسنه‌ای است که ما در پژوهشگاه آن را ادامه خواهیم داد. به‌خصوص اینکه استادان تا حیات دارند و زنده هستند، از آنها تجلیل کنیم بهتر است. حتی به خود دکتر داوری هم گفتم که شاید حجاب معاصریت باعث شود، برخی از مطالب مغفول بماند. آشنایی من با دکتر داوری به حدود ۳۰ سال قبل مربوط می‌شود که طی همایشی در دانشگاه حقوق با موضوع فارابی برگزار شد. پس از آن هم در مقاطع مختلف خدمت ایشان رسیدیم و مباحثات و گفت‌و‌گوهایی با ایشان داشتیم و از ایشان آموختیم و به مرور رفاقت و شاگردی ما نسبت به ایشان بیشتر شد و در ادامه هم به همراه دکتر مجتهدی با پژوهشگاه همکاری کردیم. همچنین استاد داوری برای سه کتاب من مقدمه و تقریظ نوشته‌اند و دیدارهای نوروزی خوبی نیز باهم داشتیم و پرسش‌های سالیانه خوبی مطرح می‌شد و ای کاش! سخنان استاد را ضبط می‌کردیم.
دکتر نجفی ادامه داد: زمانی خدمت ایشان بودم و پرسیدم که چرا شهید مطهری فلسفه تاریخ دارند، اما فلسفه سیاسی ندارند؟ و آن را با افق سیاسی «ابن‌خلدون» مقایسه کردم. ایشان گفتند سؤال و بحث خوبی است و نوشته مرا در این خصوص خواندند و مقدمه حدود ۱۰ صفحه‌ای نوشتند. نکات تاریخی ایشان همیشه برای ما رهگشا بود و بیشتر تاریخ تحولات را برای ما تبدیل به تاریخ اندیشه می‌کردند.

رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: ما همیشه در خصوص بحث‌های اندیشه‌ای استبداد و آزادی و … از دکتر داوری کمک می‌گرفتیم و در مجموع من ایشان را فیلسوف مدنی می‌بینم که در نیم قرن اخیر جزو برجسته‌ترین کسانی هستند که در اندیشه معاصر اثر گذاشتند، اگر در سه حوزه تمدنی ایشان را مؤثر بدانیم، نسبت به بسیاری از فلسفه‌خوانده‌ها در رأس تأثیرگذاری بودند. بررسی‌ها نشان می‌دهد نظرات این فیلسوف در سه حوزه و دوره تمدنی تعامل اسلام و ایران حضور دارد. دوره اول که مرحوم مطهری هم به آن پرداختند و آن عصر طلایی سوم و چهارم که تاریخ علمی ایران و اسلام بوده است. در دوره دوم، عصر صفویه و قرن دهم که عصر هویت ماست و خیلی از بحث‌های دکتر اردکانی نیز به هویت و آن دوره مربوط است و دوره سوم که به عصر انقلاب اسلامی مربوط می‌شود که با توجه به کتاب‌های ایشان در این دوره نیز صاحب اثر هستند.
وی ادامه داد: با توجه به بحث‌های دکتر داوری در نقد غرب، ایشان به نکات دقیقی اشاره می‌کردند و حتی نقدی به مرحوم نائینی داشتند و مراسم‌هایی هم که در خانه مشروطه اصفهان می‌گرفتیم کتاب «مقیم و مسافر» را که در مشروطیت نوشته شده بود، مطالعه کردند و نکته‌ای عالی مطرح کردند: برای من عجیب است که این کتاب در دفاع از مشروطه نوشته شده، ولی لیبرالیسم نیست و این امر اتفاق عجیبی است که می‌توان از آزادی صحبت کرد ولی در فضای لیبرال قرار نگرفت و موضوع خیلی عجیبی برای من است.
بحثی که راجع به ایشان در جامعه است و برخی از داوری شماره یک و داوری شماره دو صحبت می‌کنند، به‌نظرم و از دید خودم می‌گویم، انقلاب اسلامی دو بعد دارد، بعد اول اینکه اسلام را از حاشیه به متن آورده است که از آن به تمدن اسلامی یاد می‌کنیم و در آن مباحث فقهی و حقوقی دخیل است. بخش دومی در انقلاب اسلامی مغفول مانده که اندیشه‌های داوری به همین بخش مربوط می‌شود و آن پرسش و نقد از غرب است و به قول ایشان انقلاب اسلامی در افق مدرنیته زائیده نشده است. این بخش انقلاب کمتر دیده شده است و گروهی که فقط قسمت اول را نگاه کنند نسبت به داوری نتوانستند تحلیل درستی داشته باشند. این بخش دوم را برخی دیگر نپسندید و اعتراضی نسبت به ایشان شد به دلیل اینکه ایشان به بعد دوم انقلاب اسلامی (پرسش و نقد غرب) توجه داشتند. اگر فلسفه مدنی فارابی را کنار بگذاریم باعث می‌شود به دو حوزه تمدنی نگاه کنند و وارد مسائل سیاسی و روز شوند. ما می‌توانیم در نظرات دکتر داوری توأمان شاهد امکانات فلسفه اسلامی و ایرانی با جریانات عقلی فلسفی غرب باشیم و در افق انقلاب اسلامی به پرسش از غرب بپردازیم و به امکانات یک انقلاب دینی و عهد جدیدی که در ایران پیدا شده توجه بهتری داشته باشیم. مهمترین وجوه این اندیشه وجود عالم جدیدی غیر از عالم غربی است.

دکتر نجفی در پایان سخنانش گفت: ما در خانه مشروطه اصفهان از دکتر داوری یاد گرفتیم سنخ اندیشه و اندیشه‌ورزی «عبور» است و ایستادن در یک قسمت در ذات اندیشه‌ورزی نیست. در اصفهان به ایشان گفتم، حتی شاید بشود با داوری از خود داوری هم عبور کرد که البته کار مشکلی است!
والسلام

آیت‌الله محقق داماد: خورشید دین هرگز غروب نمی‌کند اما حکیمان باید جامعه دینی را از جهل و خرافات نجات دهند

دکتر سیدمصطفی محقق داماد، در ابتدای سخنانش با قدردانی از برگزار کنندگان نشست «داوری در ترازوی داوری»، گفت: از این مؤسسه علمی محترم سپاسگزارم که برای این شخصیت عالی‌قدر این برنامه را ترتیب دادند که امیدوارم آغازی باشد، برای کارهای دیگران. به هیچ وجه این جلسه برای مدح آقای دکتر داوری نیست هرچندکه مادح خورشید مداح خود است ولی در عین‌حال قضاوتی برای کارهای داوری است.
دکتر محقق داماد ادامه داد: من سخنانم را در ادامه فرمایشات دکتر نجفی بیان خواهم کرد اما قبل از آن اجازه بدهید قطعه‌ای را نقل کنم: یک بیتی را فخر رازی از فخر کبیر ذکر کرده و خیال کرده مربوط به صاحب تفسیر یعنی «میبدی» است، در حالی‌که مال خود ایشان نیست. میبدی در تفسیر یکی از آیات سورۀ انفاق نقل می‌کند جنید عارف می‌خواست برود کوه تور سینا و جای پای موسی(ع) را ببیند. از کوه بالا رفت و وقتی آن بالا رسید یاد آن لرزه‌ای که بر یاران موسی پیش آمده بود افتاد و به خود لرزید و گفت: ونظرو بعدنا الی آثار انا آثارنا تدل علینا (بعد از ما به آثار ما نگاه کنید آثار ما دلالت بر ما می‌کند)؛ لذا من از دکتر نجفی و سایر همکارانشان برای داوری آثار دکتر اردکانی و دیگران تشکر می‌کنم و کار بسیار ارزنده‌ای است.
وی که با عنوان «فلسفه و چالش‌های پیش‌روی حکیمان مسلمان» سخنرانی می‌کرد، ادامه داد: تا حدود یک قرن و نیم قبل اگر در ایران می‌گفتند؛ فلسفه، مراد فلسفه اسلامی یعنی فلسفه مشا، اشراق و ملاصدرا بود. در حالی‌که در همین تاریخ در مغرب‌زمین فیلسوفان بزرگ هر کدام مکتبی ایجاد کرده بودند. دکارت، کانت، هگل از جمله فیلسوفانی بودند که مکتب‌های متفاوتی مطرح کردند ولی در ایران تا آنجائی‌که من اطلاع دارم، ردپایی از این قضیه نبود. از حدود ۱۵۰ سال قبل یک مرد سیاست‌مدار، شاهزاده بزرگ و والی چند ولایت یعنی بدیع‌الملک علاقه‌مند به فلسفه شد، او حس کرد باید سراغ سرچشمه‌های دانش برود. یک شیخ فقیه منزوی در قم به‌نام شیخ علی‌اکبر حکمی بود نزد ایشان رفت و شاگردی کرد او سؤالاتی مطرح کرد و شیخ جواب‌هایی داد اما او قانع نشد به نزد استادی در تهران آمد و هفت سؤال مطرح کرد که خواستگاه آنها فلسفۀ غرب بود و آنها را برای اولین‌بار به فلسفۀ اسلامی عرضه کرد تا پاسخ داده شود که نتیجه‌اش کتابی به‌نام بدایع‌الحکم با چندین بار چاپ بوده است.
محقق داماد افزود: بعد از او مرد دیگری که سفیر فرانسه در ایران بود از شیخ‌علی خواست تا به فرانسه برود و نظرات خود را تدریس کند، شیخ‌علی پذیرفت، اما شاگردش آقا میرزاحسن آشتیانی او را از رفتن به فرانسه منصرف کرد. من تأسف می‌خورم چراکه اگر ایشان به فرانسه رفته بود و آنجا تجلی می‌کرد دیگر اتهام پایان یافتن فلسفۀ اسلامی با «ابن‌رشد» به وجود نمی‌آمد. به هرحال از تاریخ آمدن این افراد فلسفۀ اسلامی با غرب چالش پیدا کرده و بعدها هم در آثار افراد دیگر همچون دکتر اردکانی به آن اشاره شده است.
آیت‌الله محقق داماد افزود: اتهامی به فلسفه اسلامی می‌زنند و می‌گویند فلسفه اسلامی کاری به زندگی مردم ندارد و فقط به مباحث نظری همچون اصیل بودن وجود یا ماهیت می‌پردازند. درحالی‌که فلسفه غرب از سه_چهار قرن پیش با زندگی روزمره مردم تماس پیدا کرده است. مثلاً فیلسوف معاصر برتراند راشسل براساس فلسفۀ خود با جنگ مخالفت و از صلح دفاع کرد و او را به جرم دفاع از صلح زندان انداختند؛ سیاست فیلسوفان باید با الهیاتشان ارتباط داشته باشد یک بخش اثر ارسطو سیاست مدن است که با متافیزیکش مرتبط است. اما آیا در فیلسوفان اسلامی همچون ابن‌سینا و فارابی این ارتباط وجود دارد؟ حتی خواجه که وزیر هلاکو بود آیا وزارتش با تئوری الهیاتش مرتبط است؟ این اشکال هست.
وی افزود: این اشکال هست زیرا مبحث سیاست مُدُن از یک تاریخی به فقها واگذار شد. برای مثال، نائینی یک فیلسوف رسمی نبود اما فلسفه از طریق آخوند خراسانی به آنها رسیده بود و خودشان فلسفۀ درست و مستقلی نداشتند، لذا از موضع فقهی سخن می‌گفتند. به‌همین سبب سیاست جامعه اسلامی به فقها سپرده شد و فیلسوفان هیچ دخالتی نداشتند و این اشکال تا اینجا وارد است.
محقق داماد در ادامه به چالش‌های روز پرداخت و گفت: به نظر می‌رسد تا اینجا در قرن معاصر چند چالش پیش روی فیلسوفان قرار دارد. در دنیای امروز، آنچه دربارۀ سفره مردم و زندگی آنها مطرح می‌شود حقوق بشر است و فیلسوف اسلامی باید به آن پاسخ دهد. ما باید حقوق بشر را به فلسفۀ ابن‌سنا، ملاصدرا، فارابی عرضه کنیم اگر مدعی نظام فلسفی هستیم، باید پاسخ بگیریم. اگر پاسخ ندهد یعنی نظام ندارد. نظام فلسفی نمی‌تواند بگوید من در عصری بودم که این سؤالات مطرح نبود.
آیت‌الله محقق داماد با تأکید بر اینکه «محیط زیست» مسئله اصلی دیگری است که فیلسوفان باید به آن بپردازند، گفت: فیلسوفان باید به محیط زیست که معضل جهانی استبپردازند. ما باید بدانیم فیلسوفان چه نظری در خصوص آن دارند. مسئلۀ دیگر که باید گفت این است خورشید دین هرگز غروب نمی‌کند. منطقه خاورمیانه و کشور ایران ام‌القراء و پایگاه دین است و دین مرز بسیار باریکی با خرافات دارد. اگر درست فهمیده نشود باعث جهل می‌شود و انسان را به هلاکت می‌رساند. حکیمان باید جامعه دینی را از جهل نجات دهند. اندیشه‌ورزی براساس استدلال و برهان و جامعه را آشنا با خِرد کردن، کار حکیمان است و خِرد دین داری کردن و دین داری خرد ورزانه از ویژگی‌های حکیمان است. باید کار را بر روی این امر قرار دهیم. یکی از مشکلات و چالش‌های مهم مسئله ورود اندیشه‌ورزی، تعقل، حکمت و خرد در فهم دینی است.
آیت‌الله محقق داماد در خصوص ویژگی‌های استاد داوری ادامه داد: او از بیتی از بیوتات اصیل اردکان است که مظهر تواضع و ادب هستند. یکی از شاگردانش می‌گفت، او هنگام دیدن ما، از دوچرخه پیاده می‌شد و احوال‌پرسی می‌کرد. او متفکری شجاع است چراکه تحمل بحث و اشکال را دارد. خطرناک‌ترین مسئله برای بشر می‌تواند عقیده باشد. اینکه انسان بعضاً خودسانسور می‌شود برای اینکه عقیده و باور دارد. در حالی‌که تفکر باعث رشد و تعالی انسان می‌شود. داوری متفکر است و متفکر آن است که اگر متوجه شد حرفش نادرست بوده تغییر دهد. او شجاعت اعتراف اینکه فکرم اشتباه بوده را داشته است. استاد داوری تحمل بحث و اشکال را همواره دارد و این امر روحیه‌ای عالی است که باید در همه اهل اندیشه وجود داشته باشد.
محقق داماد در پایان ضمن آرزوی عمر طولانی به درازای آفتاب برای دکتر اردکانی، گفت: خداوند ایشان و سایر استادان فلسفه را حفظ کند و از این مؤسسه (پژوهشگاه علوم انسانی) که تابوت نیمه‌جان فلسفه را حفظ می‌کند، سپاسگزاریم.

دکتر عبدالکریمی: ما نیازمند ایده‌هایی هستیم که بتواند وحدت ملی را در جامعه ایجاد کند

دکتر بیژن عبدالکریمی در نشست «داوری در ترازوی داوری» سخنانش را با عنوان «اندیشه‌های رضا داوری اردکانی گامی ضروری اما نامکفی برای تغییر «منطق فهم و روش تحلیل» معضلۀ تاریخی توسعه‌نایافتگی» آغاز کرد و گفت: بی‌تردید در روزگار ما برای بخش عظیمی از ساکنان جهان یعنی برای اکثر جوامع غیرغربی توسعه نایافتگی و آثار آن نه به یک مسئله بلکه به یک معضل یا دشواره یا حتی به یک ابرمعضل و ابر دشواره تبدیل شده است. سه مسئله‌ای که حتی از عهده صورت‌بندی درست آن بر نمی‌آییم.
وی افزود: بدیهی است هیچ تفکر اصیل و حقیقی نمی‌تواند نسبت به این ابرمعضل بی‌تفاوت باشد. داوری نیز در زمره اندیشمندانی است که هر چند نسبت به خود واقعیت تاریخی بسیار دیر اما در قیاس با متفکرانی چون علی شریعتی، سیداحمد فردید، سیدحسین نصر و… بسیار زود به فهم و توسعه‌یافتگی به منزله یک معضل فلسفی اجتماعی در جوامعی چون ایران نائل آمد.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: توسعه نیافتن در جامعه ما یک امر جهانی است و به همان اندازه که جهانی و تمدنی است متافیزیکی هم هست مراد از متافیزیکی آن است که در حوزه سیاست، اقتصاد و بین‌المللی به‌صورت جدا نمی‌شود آن را حل کرد و وجوهی دارد که دیگر رشته‌ها نمی‌توانند به آن نزدیک شوند. توسعه‌نیافتگی با یک امر تاریخی ارتباط دارد و توسعه‌یافتگی به یک عقلانیت نیاز دارد.
عبدالکریمی بیان کرد: انبوه اندیشمندان و روشنفکران ما آنچنان درگیر مسئله بحران هویت تاریخی حاصل از چالش میان سنت و مدرنیته بودند که مسئله توسعه به منزله شری ضروری لکن به نحو مطلق اجتناب‌ناپذیر را یا همچون فردید یا همچون بسیاری دیگر آنچنان که شایسته و بایسته بود، مورد امعان نظر ندادند. داوری در این میان یک استثنا است.
این استاد دانشگاه بیان کرد: پرسشی که اینجا مطرح می‌شود این است، آیا داوری در مواجهه با مسئله توسعه و توسعه‌نایافتگی از همان منطق فهم و روش تحلیل دو قرن اکثر قریب به اتفاق روشنفکرانمان تبعیت کرده است؟ پاسخ این است ضمن توضیح این منطق فهم و روش تحلیل تاحدود زیادی منفی است و بنده معتقدم همین امر داوری را در میان اندیشمندان و روشنفکران ما ممتاز و یگانه می‌سازد.
وی گفت: اما آیا ما با داوری می‌توانیم به یک شیفت پارادایمی و تغییر در منطق فهم و روش تحلیل معضل توسعه‌نایافتگی در کشور نائل شویم، پاسخ این است به‌دلیل توسعه‌نایافتگی به‌منزله یک وضعیت تاریخی_تمدنی و نه صرف یک مسئله سیاسی اندیشه‌های داوری واسطه و گامی ضروری برای تغییر منطق فهم و روش تحلیل معضل تاریخی توسعه‌نایافتگی است.

عبدالکریمی خاطرنشان کرد: به‌دلیل نزدیک نشدن به نگرش مارکسی و هایدگری یعنی عدم توجه به هستی اجتماعی و نیروهای تاریخی لازم برای توسعه مثل فرایندهای انباشت سرمایه و ظهور و رشد طبقه متوسط در پهنه جهان و آنچه هایدگر ماهیت تکنولوژی‌ می‌نامد و در نتیجه نادیده انگاشتن ابتنای خرد توسعه بر نوعی فراماسیون اجتماعی خاص و نه نوعی اخلاق یا معرفت‌شناسی اندیشه‌های داوری برای امر ضروری نیل به نوعی شیفت پارادایمی در منطق فهم و روش تحلیل معضل تاریخی توسعه‌نایافتگی ناکافی و ناپسند به‌نظر می‌رسد.

برخی معتقدند، «هستم، پس می‌اندیشم»!

وی بیان داشت: انتقادی که به جامعه فلسفه وارد می‌کنم آن است که ایده‌هایی را برای جامعه پیدا کند. ایده‌ها می‌تواند یک ملت را به ملت تبدیل کند. ما نیازمند ایده‌هایی هستیم که بتواند وحدت ملی را در جامعه ایجاد کند و جامعه را از تفرق اراده‌ها نجات دهد و توسعه نایافتگی می‌تواند نقطه شروع باشد. امروز یک ناامیدی و استیصال بین مردم و نخبگان مشاهده می‌شود. نوعی ناامیدی امروز ما را گرفته است حال سؤال است، آیا می‌توان در اندیشه‌های داوری راهی برای نجات از ناامیدی پیدا کرد. چگونه می‌شود به توسعه دست یافت و حاصل هویتی و فرهنگی خود را حفظ کرد. در دو قرن اخیر روشنفکران طرح‌های نظری بسیاری داشتند اما منطق فهم و روش تحلیل مسائل آنان تغییری نکرده است. تاوقتی درک مشترکی بین توسعه نیافتگی وحود دارد، نمی‌توان راه برون شدی از وضعیت کنونی یافت. در بین اندیشمندان ما فقدان نگرش تاریخی دیده می‌شود و به همین دلیل است که تفاوتی میان پوزیسیون و اپوزیسیون وجود ندارد. به زبان فلسفی‌تر هم پوزیسیون و هم اپوزیسیون ما در تحلیل مسائل اجتماعی و تاریخی‌مان و نیز برای ارائه راهکار برای حل آنها در چارچوب دکارتی می‌اندیشند. آنها همه مسائل تاریخی ما را بر اساس اصل «می‌اندیشم پس هستم» تعریف می‌کنند. آنها می‌انگارند که نحوه اندیشیدن ما بنیاد هستی اجتماعی و تاریخی ماست. به‌همین دلیل اکثر تحلیل‌های سیاسی_اجتماعی ایرانیان سرشار از رویکردهای گوناگون نظری و حرکت از سوی ذهنیت به‌سوی واقعیت و مملو از انتقادهای معرفت‌شناسانه، اخلاقی و روان‌شناسانه است. یعنی ما نقد اخلاقی می‌کنیم و می‌گوئیم، برخی مسئولان ما آدم‌های بدی هستند. وقتی می‌گوئیم مسئولان بی‌عرضه هستند، نقد روان‌شناسانه می‌کنیم و کمتر درک ساختاری داریم که شرایط کنونی ما یک مسئله تاریخی‌ست و ما یک مسئله تاریخی_تمدنی و یک مسئله ساختاری را به یک مسئله شخصیِ اخلاقی و روان‌شناسی تعریف می‌کنیم. گویی‌که اگر برخی از این مسئولان بد بروند جامعه درست می‌شود و قرار است آدم‌های خوب بیایند! اول اینکه، این آدم‌های خوب کجا بودند دوم اینکه چه تضمینی دارد انچه را که شما آدم‌های خوب تلقی می‌کنید، دوباره همین سرنوشت را تکرار نکنند؟ من به شما قول یقین می‌دهم هر تغییری در سطح سیاسی قضیه رخ دهد، بی‌آنکه ما بتوانیم منطق تحلیلمان را تغییر دهیم، در واقع ما نتیجه‌ای نخواهیم گرفت، اما یک منطق دیگری وجود دارد که من این منطق را متصف می‌کنم به مارکس، هگر و هایدگر. اینها بر خلاف منطق دکارتی که می‌گوید، «می‌اندیشم، پس هستم» می‌گویند، «هستم، پس می‌اندیشم»! یعنی نظام اندیشگی و دیدگاه‌های ایدئولوژی، سیاسی و اجتماعی ما ربط وسیعی با واقع‌بودگی و هستی _اجتماعی ما دارد. هگل می‌گوید، جزء نابخردی نیست اگر گمان بریم که ضمانت‌های ظاهری اجرای قانون می‌تواند به قوانین ثبات بخشد. قوانین مصوب نمی‌تواند حامی حیات اجتماعی باشد. باید ضمانتی وجود داشته باشد این ضمانت بر روی قانون‌هایی که می‌نویسیم نیست، این ضمانت در قوانین مصوب نیست این ضمانت در واقع‌بودگی اجتماعی_تاریخی و قوانین نانوشته‌ای است که در زندگی ما وجود دارد، این ها هستند که قوانین را تحقق‌پذیر یا تحقق‌ناپذیر می‌کنند نه افراد، نه ایدئولوژی‌ها و… که یک‌و نیم قرن است پرسش‌های زیادی در خصوص عملکرد مسئولان وجود دارد، اما تعجب اینجاست که این پرسش‌ها چرا کماکان پس از انقلاب بزرگ مشروطه، نهضت ملی، و انقلاب ۵۷ بی‌پاسخ مانده است؟

دکتر عبدالکریمی در بخش پایانی سخنانش تصریح کرد: قبل از انقلاب می‌گفتیم، تمام فساد در شاه خائن است، و اگر شاه برود مشکلات حل می‌شود الان هم دوباره برخی معتقدند تمام فساد در نظام سیاسی است و اگر اینها بروند مشکلات حل می‌شود. قسم حضرت عباس(ع) می‌خورم که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. درواقع باید ما به این موضوع فکر کنیم که جامعه ما از چه ساختاری برخوردار است که حتی پس از انقلاب هم نتایج مطلوب (در زندگی عمومی مردم) نگرفتیم که دلیلش این است که روشفکران ما درک کمتری از سیستم اجتماعی دارند. تا درکی از این مسئله نداشته باشیم درواقع ما دور خودمان خواهیم چرخید. در چنین شرایطی ما با دکتر داوری مواجه هستیم که با روشنفکران ما فاصله بسیار بسیار زیاد و نجومی دارد. داوری می‌کوشد، وضع و جایگاه ما را آشکار کند و ما با داوری به یک خودآگاهی تاریخی می‌رسیم و این چیز کمی نیست. داوری به‌خوبی راه را نشان می‌دهد، فلسفه فضل نیست و به منزله خودآگاهی است و ما اگر خودآگاه باشیم و فلسفه را به منزله خودآگاهی بفهمیم، مسئله توسعه نایافتگی نمی‌تواند از ذهن ما غایب باشد. داوری به خوبی نشان می‌دهد توسعه‌نایافتگی ما امری فلسفی و موضوع تفکر فلسفی است، نه محل مناقشات سیاسی و ایدوئولوژیک. داوری به معضل تاریخی توسعه نایافتگی خودآگاهی دارد و مواجهه‌اش پدیدارشناسانه است و می‌کوشد جهان ما و حال‌و هوای آن را آشکار کند.

نگار داوری اردکانی: فلسفه مادر علوم است
داوری زبان شعر را زبان ازلی معرفی می‌کند
نگار داوری، فرزند استاد رضا داوری اردکانی با حضور در نشست «داوری» در ترازوی داوری که ششم خرداد ماه در تالار تمدن پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، گفت: پدرم به این دلیل در این نشست حاضر نشد تا اندیشمندان به‌صورت آزاد و راحت بتوانند نقدهای خود را ارائه دهند. وی با تشکر از برگزار کنندگان این مراسم و استادان و پژوهشگران حاضر ادامه داد: نوشتن درباره فیلسوفی که بیش از ۶۰ سال به تفکر پرداخته کار دشواری است علاوه براینکه نقش پدر را داشته باشد. یکی از سؤال‌های ما به عنوان فرزند از پدر در خصوص فایده فلسفه است. ایشان می‌گفتند، فلسفه مادر علوم است و بدون فلسفه نمی‌توان زندگی کرد. در یکی دو دهه در عالم هنر بحث‌هایی قرار گرفته که آیا پژوهش‌های هنری در قضاوت ما نسبت به آن تأثیر دارد یا نه؟ برای آنهایی که شاید بخواهند زندگی در خانه این فیلسوف چگونه است باید خلاصه بگوئیم، در ۲۰ سالی‌که ما در خانه پدری بودیم، هیچ زمانی نبود که او را بدون کتاب، قلم و کاغذ دیده باشیم هنوز هم منوال برآن است مگر زمان‌هایی به صرف چایی. هنوز هم وقتی پدر شعری می‌خواند یا حتی فوتبال می‌بیند، به یک بحث فلسفی می‌انجامد. توجه به فلسفه رسمی صرف میراث مشهور نیست او به فلسفه حقیقی توجه دارد که در واقع پرسش به مسائل زمان است و دردش درد زمانه است. او بر این گمان است که در قرون اخیر فیلسوفان به هنر و علم و شعر توجه نکردند. سیاست نظر دارد و به سیاست نظرش به این نبود که چه کسی حکومت می‌کند بلکه سیاست‌ها را در نظر آورده دارد. اینکه اقتضای طبع سیاست چیست و به کجا می‌رود را مدنظر قرار داده و در آنجا زبانش سیاست نیست. اما وقتی سیاست وجود بشر را به مخاطره می‌اندازد از جمله چیزهایی که راه نجاتی بگشاید هنر است چون با هم بودن آدمیان با زبان آغاز شده و زبان با شعر پدید می‌آید. دغدغه به زبان و شعر در تصحیح غلط عبارات مشهود بود و در آثار او به صورت بیشتری مطرح شده است.

وی با اعلام اینکه تورقی بر آثار داوری، دغدغه وی را نسبت به مسئله زبان و شعر به‌خوبی نشان می‌دهد و چهار اثر او که به‌طور خاص به زبان و هنر پرداخته است مرور می‌کنیم. وی اظهار داشت: توجه فیلسوف به زبان و شعر عجیب نیست و هم‌زبانی فیلسوف با مخاطبش را ضروری می‌داند و بر همین اساس در کتاب فارابی فیلسوف فرهنگ ‌می‌کوشد زمان و زبان فارابی را درک کرده و با او هم‌زبان شود.
دختر این فیلسوف برجسته ادامه داد: رضا داوری نحوه زبان را موجب آشفتگی ذهن دانسته و در کتاب فارابی فیلسوف فرهنگ زبان فارابی را درک کرده با مخاطبش همزبان شود داوری بر آن است که آدمی از ابتدا زبان داشته است و آن‌طور نیست که به مرور زمان بهتر و کارآمدتر شده باشد. او به‌ویژه در خصوص زبان شعر تأکید می‌کند که کمال این زبان در طی تاریخ تحقق نیافته بلکه این زبان هم آغاز و هم کمال زبان است.
وی افزود: داوری دستیابی به مفهوم تاریخی‌بودن تفکر و اندیشیدن به زبان برهان را مرهون تلاقی دو فرهنگ در اندیشه او می‌داند. او بیگانگی با زبان گذشته را مانع درک قلمداد می‌کند او طرح زبان را پرسش از زبان بشر دانسته و بر این عقیده است که آدمی زبان اصیل خود را از دست داده و این همه برای گذراندن معاش است.
نگار داوری اردکانی ادامه داد: پدرم معتقد است، هرچه زبان ما زنده‌تر باشد استعاره‌تر است و بر گفتمان قالب بر جهان امروز تأثیر می‌گذارد. در نظر داوری زبان اصیل، زبان اشاره و شعر است. زبان با شعر آغاز می‌شود و چون با هم بودن با زبان و شعر آغاز می‌شود زبان دوستی و راستی است؛ او شعر را حاصل هنر و حافظ طبیعت قلمداد می‌کند.

وی بیان کرد: داوری در خصوص عهد از دست رفته ابراز تأسف می‌کند که منتهی به عقل جزئی و عقل مشترک شده است و جای همزبانی و هم داستانی را گرفته است. او یکی از اوصاف شعر را شادی‌بخش بودن آن می‌داند چون درد را آزاد می‌کند. در شعر تفکر و زبان یگانه است. او می‌گوید، در شعر مولوی زمانی که دست عرفان غلبه می‌کند شعر سست می‌شود او معتقد است نباید در شعر در جستجوی کارکرد آن بود.

دختر این فیلسوف برجسته ادامه داد: او توضیح می‌دهد که زبان رسمی به قصد و مرسوم است زبانی که در او قصد نباشد به چیزی گرفته نمی‌شود از نسبت متفاوت آنها سخن می‌گوید. وحدت صورت مضمون از زبان علم و عرفان کمتر است. زبان‌های شعر و فلسفه و علم را از جمله زبان‌های بی قصد و غرض می‌داند. و آن را در مقابل زبان سیاست قرار می‌دهد. نقطه مقابل شعر از منظر داوری، زبان دروغ است. در حالی‌که سخن شاعران حقیقی سخن بی‌قصد و غرض است زبان دروغ را قصدمند توصیف می‌کند. دروغ برای پوشاندن حقیقت و فضیلت عقلی باشد.
وی ادامه داد: در مجموع این فیلسوف معاصر ساختن و توانا کردن زبان را یک سودا می‌داند و این امر زبان را از منظر کلان می‌نگرد و معتقد است تا تفکر اصلاح نشود زبان نیز پرورده نمی‌شود. چرا که زبان و عقل جلوه‌های حقیقت واحد می‌داند. زبان وقتی اعتلاء پیدا می‌کند که تفکر تعالی داشته باشد. در نظر داوری سیر تاریخی بشر عادت و تقلید غلبه پیدا کرده و تفکر معنوی مورد غفلت قرار کرده است. شاعران هستند که با کنار زدن عادت‌ها و تقلید به تفکر معنوی دست پیدا می‌کنند.
او ادامه می‌دهد: داوری زبان شعر را زبان ازلی معرفی می‌کند بدین‌سان زبان شعر را از بند واژه‌ها فارغ می‌کند و اینجاست که شعر بستر حاصل وحدت زیبای معنا قرار می‌گیرد.
وی در پایان گفت: او معتقد است که زبان سیاست بر زندگی مردم غلبه کرده و دروغ امری عادی شده و سیاست امروز کل زندگی اجتماعی را در بر گرفته بر نظر این فیلسوف در جهانی که غایت آن تملک، تصرف و قدرت است همه چیز از جمله زبان در خدمت غلبه در می‌آید و دست آخر این پرسش را مطرح می‌کند اگر زبان خادم غلبه باشد چگونه می‌تواند ملتزم به راستی شود؟/خطرنگار

نظرات بسته شده است.