از علاقه مندان به فعالیت در حوزه های مختلف خبری دعوت به همکاری می نماید

کد خبر : 94293

49 بازدید

چهارمین نشست از سلسله نشست‌های در محضر نور سه‌شنبه ۳۱ فروردین، مطابق با هفتمین روز از ماه مبارک رمضان برگزار شد. در این نشست مدیر محترم فرهنگیِ معاونت کاربردی سازی علوم انسانی و فرهنگی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سخنرانی خود را با موضوع «خودشناسی و خداشناسی در آیینۀ معرفت قرآنی» ارائه کرد. دکتر […]

چهارمین نشست از سلسله نشست‌های در محضر نور سه‌شنبه ۳۱ فروردین، مطابق با هفتمین روز از ماه مبارک رمضان برگزار شد. در این نشست مدیر محترم فرهنگیِ معاونت کاربردی سازی علوم انسانی و فرهنگی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سخنرانی خود را با موضوع «خودشناسی و خداشناسی در آیینۀ معرفت قرآنی» ارائه کرد. دکتر سلمان صادقی‌زاده در ابتدای سخن، موضوع بحث خود را به دو بخش اصلی تقسیم کرد؛ نخست، مباحث معرفت شناختی و دوم دلالت‌های معناشناختی. بخش اول نیز در سه قسمت آیات ارتباط خالق و مخلوق، ارتباط نفس با خالق و در نهایت روایت مربوط به خودشناسی ارائه شد.

ایشان با اشاره به آیه ۳۰ سورۀ بقره وَ إذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئِکَهِ إِنّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمآءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّى أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ گفت در این آیه چهار بحث مورد توجه است: ۱- نخست مستخلف که در جای خالف قرار می‌گیرد، یعنی انسان، ۲- بحث مخلوف، مستخلفٌ‌عنه یعنی کسی که جای او گرفته می‌شود، یعنی رب، ۳- مستخلفٌ‌فیه و ۴- کلیت موضوع استخلاف

در این آیه انسان به مثابۀ خلیفۀ خدا قرار می‌گیرد و خلیفۀ خدا به معنای مستخلف باید دارای اختیارت و همچنین صفات الهی باشد. بنابراین در این آیه، استخلاف رابطه‌ای است که میان خالق و مخلوق تعریف می‌شود، گویی انسان آیینۀ خداوند و خداوند آیینۀ انسان است. در همین رابطه و در آیه‌ ۳۰ سورۀ روم آمده است فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ َذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ.

شاید بتوان گفت دقیق ترین معنای این آیه را علامه طباطبایی بیان کرده است: پس روی خود به سوی دین حنیف کن که مطابق فطرت خدا است؛ فطرتی که خدا بشر را بر آن فطرت آفرید. در پرتو این معنا در می‌یابیم دین حنیف یا دین یکتاپرستی که از حضرت آدم تا خاتم را در برمی گیرد، چیزی نیست جز فطرت خدا، یعنی چیزی نیست جز آنچه انسان بر اساس آن آفریده شده است؛ تا جایی که خدا به پیامبر خود هم امر می‌کند که به فطرت‌الله روی بیاور. بنابراین، هر انسان خلاصه و فشرده‌ای از مجموعۀ مکارم دینی، احکام الهی و ارزشهای متعالی است. بنابراین در اینجا انسان به مثابۀ فطرت‌الله ناب‌ترین منبع رجوع است.

آیۀ ۷۲سورۀ ص، آیۀ دیگری است که رابطۀ میان خالق و مخلوق در حین خلقت در آن آمده است: فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ آن زمان که او را آفریدم، از روح خویش در او دمیدم… در این‌جا نیز می‌بینید که سرشت انسان، سرشت خداوند است و واسطه‌ای در کار نیست، بلکه خداوند می‌گوید از من از وجود خویشتن انسان را آفریدم. روشن است که ارتباط خالق و مخلوق ارتباطی بسیار درهم‌تنیده و خلقتی آیینه‌گردان است.

دکتر صادقی‌زاده در ادامه درمورد قسمت دوم از بخش اول افزود، ارتباط نفس و مخلوق در خیلی آیات دیده می‌شود. برای مثال در آیه ۱۹ سوره حشر آمده است وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُون: مباشید همچون کسانی که خدا را فراموش کرده‌اند. پس خداوند خودشان را از یاد خودشان برد…(البته در ترجمه‌هایی به اشتباه آمده است که خداوند آنها را فراموش کرد که معنای درستی نیست و برای مثال با استناد به این حدیث امام رضا (ع) که «خدا اگر دچار فراموشی و سهو شود، از مقام خدایی ساقط است» چنین معنایی برای این آیه نمی‌تواند درست باشد.) شاید بتوان چنین بازمعنا کرد که اینها چیزی جز خداوند نبودند، آنها وقتی خدا را فراموش کردند، خودشان را نیز از یاد بردند. اگر خودشان را هم از یاد ببرند، خدا را از یاد می‌برند. در آیۀ ۵۳ سورۀ فصلت آمده است سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ. ما نشانه‌های خود را در آفاق و در خودشان به آنها نشان خواهیم داد. در این آیه می بینیم نفسِ انسانی به معنای خویشتن و خلیفه الله، بستری از مشاهده ربوبیت رب است.

در آیه ۱۰۵ سوره مائده فرموده است یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُم … بر شما باد خودتان! این عبارت می تواند حائز دلالتهای معناشناختی مهمی باشد. یعنی بر شما باد که بر خویشتن ناظر و آگاه شوید و این خودآگاهی از جنس خداآگاهی است. چنانچه از سیاق این مضامین برمی آید، سرشت انسان سرشتی خداگونه است و در نتیجه سوژگی انسانی نیز چنانچه برآمده از سرشت انسانی باشد، سوژگی الهی است و این نقطه تلاقی دانش، کنش و آفرینش انسانی با دانش، کنش و آفرینش الهی است. از همین رو سه عنصر اراده انسانی، آزادی فردی و آفرینشگری جمعی همواره یکی از پیش شرطهای مهم در همه ادیان توحیدی بوده و سلب این سه عنصر به معنای بستن راه خدا است (اشاره به آیه: الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ )؛ امریکه در قرآن با واژه طاغوت توصیف شده است.

در احادیث بسیاری به این بحث پرداخته شده است، مثلا در حدیثی از پیامبر آمده است: مَنْ‏عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْعرَفَ رَبَّهُ یعنی هرآنکه خودش را شناخت، تردیدی نیست که خدایش را شناخته است یا در حدیثی از حصرت علی (ع) آمده است. عَجِبتُ لِمَن یَجهَلُ نَفسَهُ کیفَ یَعرِفُ رَبَّهُ در عجبم کسی که خویشتن را نمی‌شناسد، چگونه می‌خواهد خدایش را بشناسد. در حدیث دیگری از امام جعفر صادق (ع) آمده است خُلِقَ الإِنسانُ عَلى ثَلاثَهِ أثلاثٍ ، ثُلُثٌ للّه ِ، وثُلُثٌ لِنَفسِهِ وثُلُثٌ لِلدّودِ وَالتُّرابِ. در این‌جا هم آمده است که یک سوم انسان از خدا ساخته شده است، یا به تعبیری بخشی از خود خداوند است.

در این‌جا به بحث صیرورت ذاتی، به عنوان بخشی مهم برمی‌خوریم که می‌تواند دلالت‌های فراوانی به همراه داشته باشد. این حرکت از خود به خدا چیزی نیست، جز خودشناسی و خداشناسی و این حرکت صرفاً مختص انسان نیست؛ همۀ موجودات این حرکت را دارند . در آیۀ ۸۸ سورۀ نمل آمده است وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ… به کوه‌ها می‌نگرید و فکر می‌کنید ایستاده‌اند، در حالی که همچون ابرها در حرکت‌اند. این خودشناسی و خداشناسی دلالت‌های معناشناختی مهمی در عرفان اسلامی پیدا می‌کند. آن‌جا که در ابیاتی عرفانی آمده است:

آنان که طلبکار خدایید، به خود آیید

حاجت به طلب نیست شمایید،شمایید

چیزی که نکردید گم از بهر چه جویید

کس غیر شما نیست، کجایید، کجایید

در خانه نشینید و مگردید به هر در

زیرا که شما خانه و هم خانه خدایید

ذاتید و صفاتید گهی عرش گهی فرش

در عین بقایید و مبرا ز فنایید

اسمید و حروفید و کلامید و کتابید

جبریل امینید و رسولان سمایید

خواهید ببینید رخ اندر رخ معشوق

زنگار ز آیینه به صیقل بزدایید

تا بود که همچون شه رومی به حقیقت

خود را به خود از قوت آیینه نمایید

در اشعار دیگری از دیوان شمس می خوانیم:

گر صورت بی صورت معشوق ببینید   /  هم خواجه و خانه و هم کعبه شمایید

در پایان با یک نتیجه‌‌گیری کوتاه می‌توان گفت اگر خودشناسی و خداشناسی متناظر بر هم باشند که همین‌گونه است، انسانیت در برابر ربوبیت نیست، بلکه مساوی ربوبیت است؛ انسانیت و معنویت، آیینه‌گردان ربوبیت است. این‌ها همه به هم تعریف می‌شوند. اگر انسان‌بماهوانسان را در نظر بگیریم و انسانیت را مناط نظر و ملاک عمل قرار دهیم، انسانیت با ربوبیت و معنویت و دینداری مترادف است. اگر زمانی فهمی از دین پیدا شد و استنباطی از دین نشر داده شد که با انسانیت در تضاد است، می‌توان فهمید این برداشت به خطا رفته و شکلی انحرافی یافته است.

نظرات بسته شده است.